این را برای آیندهی خودم مینویسم. برای روزی که علی بزرگ شده است و شاید بچههای دیگری هم داشته باشم و من هم سن و سالی ازم گذشته است. مینویسم تا یادم باشد که درست است که در این لحظه تمام مسائل ریز و درشت علی به من مربوط میشود و حالمان به یکدیگر گره خورده است اما در سالهای آتی هر چقدر که او بزرگتر میشود، حوزههای شخصیاش پررنگتر میشود و من اگر میخواهم مادر خوبی باشم باید این حوزهها را هر روز بیشتر از روز قبل به رسمیت بشناسم. باید باورم بشود که هر روز مسائل جدیدی به لیستم اصافه میشود که دیگر به من ربطی ندارد و پسر کوچک من خودش خوب بلد است از پسشان بر بیاید و حلشان کند و برایشان تصمیم بگیرد. حتی اگر این تصمیمها ۱۸۰ درجه با تصمیمات من فرق داشته باشد. اینها را مینویسم تا یادم باشد که روزی او تماما من بود و حالا هر روز دارد یک گام به علی شدن نزدیک میشود. مسیر قدمهایش را عوض نکنم. پایم را جلوتر از پایش نگذارم و برایش مسیر نسازم. بگذارم خودش باشد. بگذارم مسیر خودش را برود و زندگی را هر روز بیشتر از روزهای قبل کشف کند. همان کاری که پدر و مادرم برای من کردند. همان فرصتی که آنها برایم فراهم کردند و من امروز باید به علی کوچکم فرصت بدهم تا او هم خودش را تجربه کند و یک انسان متفاوت بسازد. تفاوتها شاید سخت باشند اما شیرینی روابط ما به این تفاوتهاست.
درباره این سایت